این نقد بر اساس نسخه ی نمایش داده شده در سی و دومین جشنواره فیلم فجر نوشته شده است.

 

عوامل فیلم

تهیه کننده و  کارگردان : سعید سهیلی
نویسندگان: سعید سهیلی ، مهدی محمد نژادیان
بازیگران : ساعد سهیلی ، رضا عطاران ،شقایق فراهانی

 

خلاصه داستان

جوان سربازی که خواهرش مورد اذیت و آزار اشخاص ناشناسی قرارگرفته، با اسلحه‌ای که همراه دارد پست نگهبانی‌اش در بانک را ترک می‌کند.

 

نقد ساختاری

در دقایق ابتدایی فیلم مدام منتظر بودم که تصویری از گروه فیلم برداری را بر پرده ببینم و مطمئئن شوم که سکانس های آغازین ، فیلمی در دل فیلم دیگری بوده که قرار است بخشی از داستان کلاشینکف باشد.چون به هیچ وجه فکر نمی کردم که فیلم بتواند این قدر ضعیف باشد.ولی رفته رفته این انتظار به نا امیدی تبدیل شد و یقین پیدا کردم که فیلم واقعا به همین اندازه بد است.
منطق داستانی کلاشینکف تماما بر اساس حوادث و اتفاقات چیده شده و به همین دلیل نمی توان هیچ رابطه ی علت و معلولی معقولی برای داستان فیلم پیدا کرد.کدام آدم عاقلی خواهر کر و لالش را با یک کلاشینکف در دست ، تنها ، روی موتوری رها می کند؟ این دختر چطور می تواند سلاح را با خود حمل کند؟هر کسی یک بار سلاح کلاش را به دست گرفته باشد می داند حمل آن برای انسان های بالغ هم دشوار است چه برسد به کودکی خردسال.مسخرگی فرار کردن های عادل از دست پسران مقتول و ... همگی مثال های بی در و پیکر بودن وقایع فیلم است.فیلم و منطق آن بیشتر شببیه کارتون هایی است که در کودکی می دیدیم.بی پایه و فقط برای رساندن تماشاچی به پایان دل خواه.

گره داستانی احمقانه است و تلاش های عادل در ادامه ی داستان اصلا در راستای گره گشایی فیلم نیست.داستان یله و رها است و به همین خاطر مجبور است برای حفظ جذابیت آدم های متعدد را بی خود و بی جهت به داستان وارد کند و بدون این که آن ها را به سر انجامی برساند سراغ آدم بعدی برود.این آدم ها نه شخصیت هستند نه تیپ . فقط هستند . مثلا عموی عادل . هیچ چیز  این آدم مشخص نیست.چرا از صدای شدید ترس دارد؟ چرا کمکی به عادل نمی کند؟چه کاره است؟ هیچ چیز معلوم نیست. ولی هست .همان طور که درخت هست.همان طور که لیوان هست.یا نقش شهرام حقیقت دوست .آن قدر این نقش ها بی هویت است که تماشاچی احساس می کند به شعورش بی احترامی شده . داستان گاهی کمدی و گاهی شبیه فیلم های کیمیایی است . گاهی به رابطه علت و معلولی توجه دارد و هر جا که نوشته نتوانسته دلیل درستی را بتراشد با ساده انگاری یا باقی گذاشتن حفره داستانی از آن گذشته است.این حفره ها در جای جای فیلم وجود دارد. مشخص است که چنین فاجعه ای نمی تواند کار خود را به اتمام برساند و با نشان دادن فضایی رویایی کار خود را به پایان می رساند.حتی نویسنده و کارگردان این قدر به خود زحمت نداده اند که داستانشان را به سر انجامی منطقی برسانند.تنها صفت قابل ذکر داستان فیلم پرت و پلا بودن آن است.
این داستان فاجعه را بگذارید کنار تصویربرداری ضعیف و حرکات بی مورد دوربین تا ببینید تماشاچی چه عذابی از دیدن این فیلم کشیده است.به نظر می رسد آقای سهیلی کلا با منطق مشکل دارند.چون نه در داستان از منطق ثابتی پیروی کرده اند نه در تصویر. البته اگر تصویر را هم از فیلم بگیریم چیزی تغییر نمی کند.چون قرار است فقط به دیالوگ های مسخره ی بازیگران بخندیم.که این دیالوگ ها هم به تقلید از شخصیت کتلمیان در مجموعه کاکتوس آورده شده اند.
کلاشینکف فقط تلاش کرده بستری فراهم کند تا تماشاچی را به خندیدن وادارد و گاهی در این زمینه موفق عمل می کند.اما علت خندیدن تماشاچی سبک بازیگری رضا عطاران است نه کارکرد مناسب موقعیت ها. سهیلی تلاش کرده عطاران را شبه قهرمان  فیلم فارسی محمد علی فردین گریم کند تا به تماشاچی بقبولاند که شاهد فیلمی برای زنده کردن یاد این نوع سینماست.
سعی کردم نقطه ی مثبتی هم از فیلم پیدا کنم که انصاف را رعایت کرده باشم ولی متاسفانه به نتیجه ای نرسیدم . کلاشینکف بهترین  و مناسب ترین فیلم جشنواره است البته برای قرار گرفتن در کنار شانه ی تخم مرغ که صحبت بیشتر در مورد آن جز تلف کردن وقت نگارنده و خواننده اثر دیگری نخواهد داشت.

 

نقد محتوایی

همان طور که در بخش قبل ذکر شد کلاشینکف یک فیلم فارسی کامل است که تمام ویژگی های آن از جمله شوخی های جنسی  ، مسئله ی زنانی که به آن ها ستم شده،غیرت ، بی حرمتی به ناموس قهرمان،چاقو کشی و مسائلی از این دست در آن به وفور یافت می شود.
 فیلم بر اساس منطق رابین هودی پیش می رود. قرار است از نزول خور ظالم  دزدی شود و با در آمد آن هم پول عمل جراحی خواهر عادل فراهم شود،هم پول آزادی برادر معشوقه رضا و هم پولی برای آینده ی کودکان کار.
بر مبنای شبه داستان کلاشینکف برای رسیدن به هدف می بایست از هر وسیله ای استفاده کرد.البته فیلم ساز قصد دارد با نشان دادن  حرام خور بودن مغازه ای که قرار است از آن دزدیده شود به مخاطب بقبولاند که دزدی از او اشکالی ندارد.این کار دو اشکال اساسی دارد.اول این که به صرف گفتن یک دیالوگ مخاطب نزول خور بودن این فرد را نمی پذیرد.دوم این که ، گیریم مخاطب پذیرفت این آدم حرام خور است بر چه مبنایی شخصیت به خود اجازه می دهد پول او را سرقت کند.همان طور که در شرع اجازه ی دزدی از پول حلال صادر نشده ، پول حرام را هم نمی توان به سرقت برد.آن هم پولی که قرار است نجات دهنده ی تعدادی از آدم ها باشد.
فیلم نامه آن قدر بی منطق  کار شده که نویسنده برای رساندن مخاطب به مقصد از هر راهی که توانسته استفاده کرده .بدون توجه به این که ممکن است این حرف ها چه پیام های اشتباهی را به مخاطب منتقل کند.

این نقد در سایت فیلموویز هم منتشر شده است.