این نقد بر اساس نسخه ی نمایش داده شده در سی و دومین جشنواره فیلم فجر نوشته  شده است.

عوامل فیلم

کارگردان : حمید نعمت الله
نویسندگان :حمید نعمت الله ، هادی مقدم دوست
تهیه کننده : سعید سعدی ، سعید ملکان
بازیگران : حامد بهداد، طناز طباطبائی،حبیب رضایی،علی عمرانی

 

خلاصه داستان

گروه پنج نفره‌ای می‌خواهند محموله‌ای شامل ترقه، فشفشه و اسباب آتشبازی را که متعلق به آنها نیست بفروشند. هیچ کدام از آنها کامروا نمی‌شوند مگر پنجمین نفر که به تردید همیشگی‌اش میان خیر و شر غلبه می‌کند.

 

نقد ساختاری

داستان ،هسته ی اصلی یک فیلم را تشکیل می دهد و مانند پی برای یک ساختمان عمل می کند.یک ساختمان هر چقدر هم زیبا و خوش ساخت باشد اگر فندانسیون مناسبی نداشته باشد با لرزشی کوچک فرو خواهد ریخت. فیلم هم اگر دارای داستان خوبی  نباشد بعید است به اثر خوبی بینجامد.در این قاعده استثناهایی هم وجود دارد.ممکن است فیلمی که داستان خوبی ندارد با کارگردانی و شخصیت پردازی دقیق، اثری قابل توجه را ارائه کند.اما این استثناها زمانی اتفاق می افتد که فیلم نامه، حداقل از یک رابطه ی علت و معلولی منطقی بهره ببرد.
آرایش غلیظ از همین جا ضربه خورده است.شخصیت های فیلم بدون پرداخت اولیه معرفی می شوند و این مشکل باعث می شود ، بعد از هر اتفاقی که در فیلم رخ می دهد تماشاچی چرایی رفتار شخصیت ها را از خود سوال کند و بدون این که به پاسخ مناسبی برسد ادامه ی فیلم را تماشا کند.همین سوال های بی جواب کم کم مخاطب را از فیلم دور کرده و در یک سوم پایانی کاملا  از فیلم جدا می نماید.شخصیت پردازی مهمترین مشکل فیلم است.مخاطب هیچ دلیلی برای رفتار های لادن نمی یابد.لادن چرا باید به مسعود اعتماد کند؟چرا باید برای فروش جنسِ مسعود ،خود را به آب و آتش بزند؟ و سوال هایی از این دست که هیچ دلیل منطقی برای آن یافت نمی شود.
ممکن است عده ای علاقه ی شکل گرفته بین لادن و مسعود یا بیماری لادن را علت این رفتارها بدانند.اما  علاقه ای که بین مسعود و لادن وجود دارد به درستی نمایش داده نشده .آن ها فقط گاهی با هم تلفنی صحبت می کنند و هیچ جلوه ی دیگری برای رابطه ی بین آن ها وجود ندارد . از طرفی هیچ نشانه ای از وجود بیماری در لادن دیده نمی شود.نه قرص می خورد نه رفتارهای نا معقول دارد و نه فراز و فرود در رفتارهایش با دیگران دیده می شود.در یک کلام چون کارگردان برای رفتارهای آنی شخصیت هایش فکت های قابل قبولی نمایش نمی دهد،داستان و رفتارهای شخصیت ها اغنا پذیر نیستند.تماشاچی با آن احساس نزدیکی نمی کند و فیلم را به عنوان یک داستان واقعی نمی پذیرد.
با توجه به زمان محدودی که در فیلم وجود دارد.فیلم ساز نمی تواند در مورد همه چیز اظهار نظر کند.مشکل دیگر فیلم هم همین است.داستان از مسیر خود خارج می شود . در دقایقی فیلم کاملا سردرگم است و نمی داند قرار است کدام داستانش را پیش ببرد.شخصیت اصلی گم می شود و داستان آن قدر پیچ و تاب می خورد که کارگردان دست به دامان اتفاقات برای جمع بندی فیلم می شود.این اتفاقات از پیداکردن موبایل هومن توسط مسعود شروع و به پشیمانی بی مورد آقای برقی برای رفتن به سیرک ختم می شود.
دغدغه های اصلی نویسندگان اثر، بسیار ارزشمند است و می بایست با تشویق آن ها برای ادامه ی راه ، بستر مناسبی برای فعالیت آن ها در نوشتن فیلم نامه های اجتماعی  فراهم آورد.ولی بهتر است کارگردانی کار به شخص دیگری سپرده شود.شخصیت ها برای نعمت الله شناخته شده هستند چون خودش در فیلم نامه آن ها را خلق کرده و همین شناخت ذهنی باعث شده که او گمان کند تماشاچی هم مانند خود او شخصیت ها را می شناسد و می تواند با آن ها  ارتباط بگیرد.وجود کارگردانی کارکشته تر می توانست به عینیت بخشی تصورات ذهنی نعمت الله و مقدم دوست کمک بیشتری بکند و یا با  استفاده از ساختاری متفاوت حرف های فیلم را دراماتیزه کند.مانند ساختار فیلم دایره زنگی یا ساختاری ضد ژانر مانند کارهای برادران کوئن.ضعف در کارگردانی در بازی گرفتن از بازیگران نیز مشهود است . بازی ها بیش از حد یله و رها هستند و حامد بهداد در این زمینه گوی سبقت را از سایر بازیگران ربوده است.از دیگر مشکلات  کارگردانی کار می توان به استفاده از قاب بندی های های تلویزیونی به جای قاب بندی های سینمایی اشاره کرد.

 

نقد محتوایی

در ابتدای فیلم مشاهده می کنیم که زمینه ی آشنایی مسعود و لادن فضای مجازی است.فضایی که شاید مهمترین ویژگی آن سطحی بودن شناخت افراد از یکدیگر است و به همین دلیل معمولا روابط عمیق حسی بین کاربران آن برقرار نمی شود.لادن که به تازگی متارکه کرده است تنها راه فرار از تنهایی اش را فضای مجازی می داند و رفته رفته با پست گذاشتن های در فیس بوک، تنهایی خود را بروز می دهد و همین مسئله باعث سو استفاده ی مسعود  از او می شود.مسعود برای نزدیکی خود به لادن از ظرفیت فیس بوک برای شناساندن خود به عنوان دلباخته ی لادن بهره می برد . لادن خود را آن چه هست معرفی می کند و مسعود آن چه نیست.لادن تمامی وجود خود را برای دوستانش در فضای مجازی آشکار می کند و مسعود فقط بخشی از آن را که به کار او خواهد آمد. و همین اختلافات است که عامل آسیب رسیدن به لادن می شود. متاسفانه فیلم فضای مجازی را فقط در ابتدا نمایش می دهد. با وجود این که عامل اصلی این اتفاقات همین آشنایی های سطحی است در ادامه ی آن هیچ اشاره ای به آن نمی شود.
فیلم با bad man  های خود بسیار مماشات می کند و به هیچ کدام از آن ها آسیب جدی وارد نمی کند.فاتحی که عامل کتک خوردن مجید است هیچ وقت تاوان کارش را نمی پردازد و یا مسعود که به راحتی از مهلکه می گریزد  فقط ضرر مالی به او وارد می شود.فیلمی که اصرار دارد داستان هایش را به پایان برساند بهتر بود راهکاری را برای عاقبت آن ها نیز می اندیشید.
فیلم بیشتر به فرجام تلخ قربانیان رفتارهای اجتماعی می پردازد.مجید ی که قربانی خشونت است در پایان با آتش زدن بار برای انتقام گرفتن ، آینده اش را تباه می کند . لادن که در تمامی صحنه ها بدون آرایش و با ظاهری نجیب ظاهر شده بود در اثر شکست ها عاشقی متوالی بین دو راهی خیر و شر ، تسلیم شر می شود و راه تباهی را آغاز می کند.فیلم با فرجامی که برای شخصیت ها می سازد از آن ها سلب مسئولیت می کند و تمام تقصیرها را به گردن اجتماع می اندازد.صیانت فردی آدم ها در نظر گرفته نمی شود م همه انسان های اجتماع  را به یک چشم نگریسته می شود.اما در حقیقت جامعه به امثال لادن هایی دیگر نیز ستم کرده است ولی آن ها با استفاده از قدرت تعقل خود راه درست را برگزیده اند.
در مجموع آرایش غلیظ در انتقال پیام خود با لکنت مواجه است که عامل اصلی آن عدم پرداخت کافی شخصیت ها و اغنا ناپذیری وقایع فیلم است و به همین دلیل محتوای اثر در زیر سایه ی این ضعف گم می شود و در نهایت فیلم نه می تواند داستان خود را به درستی روایت کند و نه محتوایش را به تماشاچی برساند اما دغدغه های نویسنده و کارگردان قابل توجه و شایسته تقدیر است.

این نقد در سایت فیلموویز منتشر شده است.