عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان: نیما جاویدی
تهیه کننده: جواد نوروز بیگی
بازیگران: پیمان معادی، نگار جواهریان و مانی حقیقی
سال ساخت : 1392
زمان اکران : زمستان 1393
خلاصه داستان
زن و مرد جوانی قصد سفر به ملبورن استرالیا را دارند که پرستار کودکِ همسایه برای چند ساعتی بچه را به آنها میسپارد. همه چیز در آرامش پیش میرود تا کودک بیدار نشود، اما آنها به طور اتفاقی متوجهی مرگ کودک میشوند. این زوج درصدد حل مشکل و پس از آن یافتن مقصرند؛ ابتدا تصور میکنند که این اتفاق قبلا رخ داده است که این فرضیه با بازگشت پرستار و پیگیری وضعیت کودک از بین میرود. امیر در عکسهایی که در حین جمع کردن وسایل سفر گرفتهاند، متوجه میشود که نوزاد هنگام ورود به خانهی آنها زنده بوده است. در انتها این زوج که آیندهی خود را در خطر میبینند، تصمیم به سپردن نوزاد به پیرزن همسایه میگیرند تا خود بتوانند از این مهلکه فرار کنند.
نقد ساختاری
"ملبورن" اولین ساختهی حرفهای نیما جاویدی محسوب میشود. او توانسته برای ساخت این اثر، عواملی حرفهای و خوش سابقه را در کنار خود جمع کند؛ سپیده عبدالوهاب در تدوین و هومن بهمنش در تصویربرداری، شاخصترین اعضای این گروه هستند.
با توجه به این نکته که به غیر از سکانس افتتاحیه و سکانس پایانی، تمامی صحنههای فیلم در یک لوکیشن محدود آپارتمانی ضبط شده است، انتخابهای جاویدی بهترین گزینههای ممکن بودهاند. میتوان بهمنش را متخصصِ فیلمبرداری صحنههایی دانست که جذابیت بصری فراوانی در آنها وجود ندارد و لوکیشنها تکراریند. او در "ملبورن" هم به خوبی فیلم "امروز"، از عهدهی کار خود برآمده است و توانسته با استفاده از تونالیتهی رنگ آبی-سبز به ایجاد فضای سرد، بی روح و پر استرس اثر، کمک شایانی نماید.
سپیده عبدالوهاب -که پرکارترین تدوینگر سال گذشته در جشنواره فیلم فجر بوده است- توانسته با تدوین ریزبافت خود به جذابیت اثر بیفزاید؛ هر چند این امر به طور کامل، کند بودن ریتم اثر را جبران نکرده است. خانم عبدالوهاب به فرمولی ثابت برای تدوین این گونه آثار-مانند فیلم "قصهها"- رسیده است؛ او در "زندگی مشترک آقای محمودی و بانو" نیز تجربهی موفق دیگری از تدوین در لوکیشنهای محدود را تجربه کرده است.
نیما جاویدی چون نویسندگی و کارگردانی اثر را همزمان به عهده داشته است، در چینش اتفاقات به شکلی تریلرگونه خوب عمل کرده است؛ به عنوان شاهد مثال این مطلب میتوان از صحنهی شکستن شیشه اتاق و توجه امیر به نوزاد نام برد که بیننده را کاملا همان طور که کارگردان میخواهد، غافلگیر میکند؛ اما بسامد بیش از حد اتفاقات تکراری، این تکنیک را از مسیر درست خود خارج کرده و از اثرگذاری آن کاسته است. بازی گرفتن جاویدی هم قابل قبول است؛ هر چند بازیگران، شاهکاری از خود به یادگار نگذاشتهاند، اما کارایی لازم را برای نشاندن بیننده پای اثر را دارند.
با وجود نقاط قوت "ملبورن"، این اثر از نظر نگارنده نتوانسته به توفیق چندانی دست یابد که این مسئله ناشی از دو عامل اصلی است؛ اول این که آثاری با مضمون مهاجرت و نمایش اتفاقات نمادین برای یافتن بهانهای برای خروج از کشور، پس از"جدایی نادر از سیمین" آن قدر ساخته شده است که نخ نما شدن بهترین واژه برای اطلاق به آنهاست. هر فیلم میبایست یا مضمون آفرینی کند و یا حداقل از زاویهای جدید به موضوعِ پرداخت شده توسط دیگران، بپردازد که "ملبورن" در هیچ کدام قدرت لازم را ندارد. عامل دومی که باعث ضعف فیلم شده، منطق روایت فیلم است. نویسنده اتفاقات جزئی را با وسواس در کنار هم چیده است، اما دربارهی اتفاقات مبنایی داستان که سازندهی اصلی درام است، سرسری عمل کرده است و با نگاهی گذرا از کنار آن گذشته است. به تعبیر دیگر نویسنده دربارهی پیش برد داستان، بیش از اندازه روی اتفاقات حساب باز کرده است؛ چنان که دو بخش روایت فیلم مانند پی بردن امیر به زنده بودن نوزاد در زمان حضورش در خانهی آنها از روی عکسها و یا سپردن کودک به خانم کریمی در پایان داستان، مشمول این نکتهاند. اگر جمعبندی داستان به همین سادگی امکان پذیر بود پس چرا امیر و سارا حالا که میدانند کودک به خاطر بی موالاتی آنها به این وضع دچار شده است، اقدام به انجام چنین کاری می کنند؟؟؟ نبود پاسخ منطقی، برای سوال مذکور بیننده را ناراضی روانه منزل مینماید.
نقد محتوایی
"ملبورن" هم مانند آثار مشابه خود، سعی در نمایش فضایی غیر قابل تحمل از داخل کشور را دارد و قصد دارد با چینش اتفاقات در کنار یکدیگر بیننده را به این نتیجه برساند که بهتر است هر چه زودتر خود را برای مهاجرت به جایی بهتر برای زندگی آماده نماید. در تمام طول فیلم شخصیتی قابل اتکا که بیننده بتواند به او اعتماد کند، وجود ندارد. خود امیر و سارا هم پس از فهمیدن مرگ نوزاد، یکدیگر را در معرض اتهام قرار میدهند. گویا در این کشور غیر از خانم کریمی -همسایه سارا و امیر که پیرزنی از کار افتاده است و به تعبیری توان آسیب زدن به دیگران را ندارد- نمی توان به فرد دیگری اعتماد نمود. در مجموع " ملبورن " را باید فیلم قهرمانهای نسبیتگرای مدرن یا همان ضد قهرمانهای بیرحم قدیم دانست.
این نقد در سایت فیلموویز هم منتشر شده است.
ویرایش متن :چیستا حاجیان
من از فیلم بدم نیامد و از 5 نمره 3.5 می دهم.