بوسیدن روی ماه دومین تجربه ی همکاری همایون اسعدیان با خانواده ی محمدی است . سال 90 اولین همکاری آن ها منجر به ساخت فیلم طلا و مس شد.فیلمی که در فضایی متفاوت با فضای جشنواره زده آن سال ساخته  شد. فیلمی ساده که به تعبیری عین زندگی بود نه داستانی درباره ی زندگی.در طلا و مس حامد محمدی در مقام نویسنده و منوچهر محمدی در مقام تهیه کننده با اسعدیان همکاری داشتند.طلا و مس توانست نظر مثبت منتقدان و مخاطبان سینما را جلب کند و شاید همین موفقیت ، انگیزه  ساخت فیلم دیگری با همین ویژگی ها شد.

به نظر می رسد اسعدیان و محمدی به دنبال ساخت مجموعه فیلم هایی کم هزینه هستند که به مسائل کوچک زندگی روزمره مردم می پردازد.مردمی که کمتر روی پرده ی سینما نمایش داده شده اند و دغدغه هایشان  در های و هوی شبه درد های روشن فکری از یک سو و سکونِ  ساده انگارانه ی عاشقانه های بی اساس ،گم شده است.اسعدیان و محمدی قصد پر کردن خلا موجود بین این دو طیف سینمایی هستند ولی  تا چه حد در این زمینه موفق بوده اند یا نه  قابل بررسی است. البته در این بررسی ها باید به این سوال هم پاسخ داده شود که   "از منظر مدیریت فرهنگی ، دست اندرکاران تولید چنین فیلم هایی در کجای نقشه ی مهندسی فرهنگی کشور قرار دارند؟".  نقشه ای که می تواند طیفی باشد بین شبه روشن فکر هایِ اهل سیاه نماییِ صرف از یک سو و افراطی هایی که هنوز در خلوت خود به حرام یا حلال بودن سینما شک می کنند از سویی دیگر.

و اما اصل مطلب که نقد فیلم بوسیدن روی ماه است.  فیلم در  فیلمبرداری و کارگردانی نمره ی قبولی می گیرد . حرکات دوربین بسیار نرم و  حساب شده است.نه کم تحرکی می کند ، نه با حرکات تند و آنی مخاطب را از فیلم بیرون می اندازد .شاید از دید برخی ،حرکات دوربین کند و خسته کننده باشد ولی  با توجه به موضوع فیلم و فضای آن که کهن سال نقش محوری تری دارد همین مقدار حرکت دوربین کافیست.بازی ها نسبتا خوب است ولی بازی مسعود رایگان  و داماد خانواده نسبت به سایرین از کارایی لازم برخوردار نیست.صابر ابر هم تنها توانایی خود در بازی را باردیگر نمایش می دهد . طراحی میزانسن  هم به ویژه در صحنه های خارجی خوب عمل می کند.به طور کلی فیلم در  ایجاد فضایی که مخاطب خود را در آن ببیند(فضایی ساده و بی تجمل  مانند زندگی مادربزرگ های ایرانی)خوب عمل می کند.  با این وجود چرا فیلم  در گیشه و بین اهل فن  نتوانست جایگاهی برای خود پیدا کند؟

 پاسخ این سوال بدون شک در فیلمنامه ی این اثر نهفته است. داستان فیلم داستان دو همسایه ی کهن سال است به نام های اخترام السادات و فروغ است  که فرزندان هردویشان در جنگ مفقودالاثر شده اند اما آن ها باز هم امیدوار به بازگشتِ پیکر فرزندانشان هستند.به احترام السادات شخصیت اول فیلم خبر می رسد که جسد پسرش پیدا شده .احترام تلاش می کند این پیکر را به عنوان پیکر فرزند فروغ (پیرزن همسایه)معرفی کند تا شادی این اتفاق را با هم تقسیم کنند.احترامی که می داند پسرش پیدا شده و فروغی که قرار است این پیکر مطهر را به عنوان فرزندش بپذیرد.

مشکل اصلی داستان  فیلم ، تلویزیونی بودن آن است  و به همین دلیل  توانایی همراه کردن مخاظب تا پایان فیلم را ندارد.اتفاقاتی که برای شخصیت های اصلی فیلم می افتد کشش لازم را ایجاد نمی کند و با وجود این که مخاطب زود با شخصیت های اصلی همراه  می شود ولی این اتفاقاتی برای بیننده  کم اهمیت جلوه می کند.  فیلم نامه نقطه اوج ن چنانی  ندارد و  ثابت بودن ریتم (البته به طور نسبی)  آن تا پایان بندی ، بیننده را خسته می کند.

  فیلم نیازی به ادعاهای روشن فکرانه نداشت .می توانست حرف های خود را با لطافت و زیبایی بیان می کند و انتقاداتش به وضع موجود را هم با همین روند پیش ببرد.اما انتقادات فیلم گاهی بسیار گل درشت نشان داده شده اند : نشان دادن بنیاد شهید با آن وضع اسف بار که  فقط فیلم را کندتر و خسته کننده تر کرده است . مسول جدید بنیاد با بازی  صابر ابر دقیقا نشان از کسی دارد که بدون هیچ شایستگی به پستی رسیده است و تمام تلاش خود  و مجموعه ی تحت حمایتش را برای رسیدن به پست بالاتر به کار بسته است .چین مضمون با چنین لحن تندی  در این فیلم دقیقا به معنای به بازی گرفتن خون شهدا توسط نهاد ها و افراد است.کسی منکر این نیست که فعالیت های این چنینی قبل ها صورت گرفته و همچنان  هم افرادی هستند که دست به اچنین اقدامات بزنند ولی مطرح کردن این موضوع به هیچ چیز در درام کمک نمی کند و صرفا شبیه یک اظهار نظر شخصی عمل می کند.ازسوی دیگر شخصیت دیگر بنیاد با بازی مسعود رایگان  که قرار است شخصیت مثبت این مجموعه باشد فردی منفعل  و خنثی است که اتفاقات بر آن اثر می گذارد . در حالی که با توجه به جایگاه قبلی و بار وظیفه ای که بر عهده داشته و دارد  می بایست انقلابی تر ، پر شور تر و کنشگر رفتار می کرد تا در مقابل شخصیت صابر ابر  به تعادل برسد و در این صورت بود که ارائه ی تصویر نازیبا(نه سیاه) از بنیاد شهید به منزله ی یک نقد اجتماعی قابل پذیرش بود. بیت زیر تمام حرف این پاراگراف را خلاصه میکند.

 

                                هنر آموز کز هنر مندی         در گشایی کنی نه در بندی

 

از نکات مثبت فیلم ،ارائه ی تصویری از روحیه ی ایثار  و  فداکاری است . روحیه ای که جایگاه اصلی اش را برای ما از دست داده است .از سویی ایثار  فرزندانی که برای حفظ کیان این مرز و بوم ،فداکارانه از تمام هستی خود گذشتند به نمایشِ هر چند محدود در می آید و بیشتر به منزله ی تذکری برای بیننده عمل می کند . در همین موضوع تذکر  و فراموش کاری انسان صحنه ای هم در فیلم گنجانده شده است.صحنه ای  در  کنار دریاچه ی پارک ملت  که مسعود رایگان داستانی  می گوید در باره ی غرق شدن کودکی در دریاچه ی پارک ملت و ادامه می دهد که بعد از هیاهوها ی اولیه  دیگر کسی آن حادثه را به خاطر نمی آورد  .

 از خود گذشتگی دیگری که خیلی به دلم نمی چسبد ،گذشتن از دختر مورد علاقه توسط پسر احترام السادات است برای رفیق هم محله ایشان (که عاقبت این دختر هم دیدنی است البته!!! ) . به طور کلی تصویری که از شهید در فیلم شکل می گیرد شبیه شهدای فیلم ده نمکی هستند .بی ریشه ای اصیل و بدون جهان بینی خاص . میپذیریم که  بعضی شهدای عزیز دفاع مقدس به موسیقی علاقه مند بوده اند ولی این علاقه  تنها جنبه ی قابل توضیح از زندگی این بزرگواران نبوده است .شاید بهتر بود با چند نشانه گذاری برخی از ویژگی ها و صفات دیگر این شهید ذکر می شد  تا حد اقل این  اظهار نظر فیلمنامه ای رقیق می شد . و یا اصلا به ویژگی های شخصیتی و رفتاری این شهید  پرداخته نمی شد . مشکلِ گزافه گوییِ روشن فکرانه در معرفی شخصیت این شهید هم انجام می گیرد.در جایی نوه ی احترام السادات لوازم دایی اش را کنکاش می کند و چیزی که بیشتر از همه به آن اهمیت داده می شود نوار های کاست و داستان عاشق شدن این شهید است.
 اما فداکاری اصلی  توسط احترام السادات است که برای شاد کردن فروغ (شخصیتی که ویژگی های طنزی برای او در نظر گرفته شده است و در صحنه هایی که فیلم خسته کننده می شود به داد فیلم می رسد )دوست و همسایه ی قدیمی اش پیکر فرزند شهیدش را به عنوان پیکر فرزند فروغ معرفی می کند .

 به نظر می رسد برخی  شخصیت های فرعی مانند کریم بقال و پسر بزرگ احترام سادات و یا داستانک هایی مثل رابطه ی نوه ی احترام با پسری در محل بیشتر به منظور فضا سازی و واقعی تر و امروزی تر کردن فیلم استفاده شده اند و به همین دلیل از بررسی آن چشم پوشی می کنم.

در آغاز این نوشته اشاره ای کردیم موفقیت  فیلم  طلا و مس که انتظار می رفت بوسیدن روی ماه هم چنین  موفقیتی را تجربه کند و اثر ماندگار تری باشد  اما در این امر ناکام ماند. علل اصلی  این ناکامی را می توان در دو عامل شناسایی کرد . عامل اول نبود کشش کافی برای در گیر کردن مخاطب با موضوع فیلم و عامل دوم اظهار نظر های روشن فکرانه ی فیلم که به دلیل نبود یا ضعف عامل تعادلی در مقابل آن پیوستگی موضوعی  فیلم را بر هم زده است و این عامل باعث از خدشه دار شدن  پیرنگ شده است.امید است آقای اسعدیان با رفع نواقص به روند  ساخت  فیلم های ساده، بی آلایش ،صمیمی و مهم تر از همه شریف خود ادامه دهند.چرا که  سینمای ایران در فضای جشنواره زده ی امروزی به این گونه از سینما  نیاز دارد.

این نقد در سایت فیلموویز هم منتشر شده است.