یکی از مخاطبین محترم  " ای من " با نظرات نگارنده نقد فیلم خواب زده ها مخالف بوده و چند سطری را خطاب به اینجانب نگاشته اند. وظیفه خود دیدم برای احترام به قانون آزادی بیان  - به معنای واقعی کلمه - نوشته این دوست بزرگوار رو منتشر کنم. هیچ دخل و تصرفی در نوشته ایشان صورت نگرفته حتی در حد یک نقطه. مسئولیت مطالب نگاشته شده بر عهده ایشان می باشد.

فیلم بسیار بسیار بسیار زیبایی بود. به شدت با این نقد مخالفم. این روزها نقدها همه نگاه‌ وام‌دارانه‌ای به مقوله پرداخت شخصیت دارند در حالی که زندگی ما پرداخت است و شخصیت فیلمها فقط نشانگر نوع و جایگاه و مکان خاصی از این پرداخت هستند.  این شخصیت‌ها همه در زندگی ما حضور دارند و گاه خودمون حضور پررنگی تو این نقش‌ها که به اصطلاح پرداخت نشده داریم آیا زندگی خودمون پرداخت نیست؟ به وضوح با شخصیت‌ها همزادپنداری کردم مخصوصا صابرابر و فراهانی. وهله و هجوم فیلم در انتهای فیلم فوق‌العاده بود و همه‌ چیز انتهاست. آغاز فیلم گیرا نبود ولی رفته رفته شکافهای شخصیتی آشکار شد. شکافهایی که خودمون هم اگر بودیم به اون سمت سوق پیدا میکردیم. نقاد حمل بر کمدی گذاشته ولی این فیلم یک کمدی نیست یک درام وحشتناکه. درامی که زندگی خیلی از ماهارو در برگرفته. بازی تکراری عبدی رو شاهد بودیم بدون هیچگونه پرداختی مثل همیشه شخصیتی لوده و بی سر و ته. فقط بازی استادانش هستش که به چشم میاد همین. فیلمنامه فوق‌العاده بود هر 4 نفر بازیگران فوق‌العاده بودن و صابر ابر متمایزین بازی خودش رو ارائه داد به نظرم. دیالوگهای فیلم فوق‌العاده خورد کننده بود، خوردکننده برای بیننده که خودش رو در کلام میتونه غرق کنه. 
تعداد لایه های این فیلم از انگشتان دست گذر کرده و فرم هم خوب بوده بدون تجملگرایی مسخره فیلمهای کمدی یا حتی درامهای این روزها. ثروت رو یه جور خاص دیگه ای احساس کردم تو این فیلم.
حرف نهایی فیلم فوق‌العاده بود. لایه هدف فیلم بسیار تأثیرگذار بود. 
در یک کلام حرف جیرانی این بود که ما همینیم الان اوضاع همینه کنار بیا و دروغ بگو یا زندگی حقارت بار خودت رو ادامه بده هر چند این زندگی حقارت بار به چشم خیلی ها بده ولی اصل وجود ما همینه زندگی حقارت بار گاهی شیرین تر از زندگی تجملی تو کاخهاست.
گاهی یه خواب باعث میشه که از خواب زندگی بیدار شی.
با این دیالوگ خیلی حال کردم. اگر به هم دروغ نگیم پس چطور زندگی کنیم

فیلم دارای دو یا حتی میشه گفت سه پارت از ژانر هستش که واقعا هر کدوم موفق شد بیننده رو که بعضی ها به طور خاص مثل من فیلم نگاه میکنن میخکوب کنه. در ابتدا با فضای کمدی روزگارانه روبرو هستیم و احساس میکنیم قرار است کلی بخندیم که ناگهان به کمدی فانتزی تغییر رویه میدهد. تغییر رویه‌ای که اول گیج کننده و حتی مضحک است و بیننده خاص به خود میگوید ای وای بلیط اشتباهی خریدم قرار است کلی بخندم و چیزی هم یاد نگیرم اما این تغییر به سرعت به دامنه کمدی سیاه می‌پیونده و شخصیت این روزهای خیلی ها رو نشون میده که نشانگر یه آدم مومن هستن ولی نهایتا با پولهای فراوان از کشور خارج میشن (ببخشید سیاسی شد) که البته به قول نقد کننده خیلی از فیلمها این کاراکتر رو امتحان کردن ولی واقعا تو این فیلم یه جور دیگه این شخصیت رو احساس کردم. احساسی که نشانگر یک زندگی خواب گونه بوده. اینجاست که پرداخت شخصیت داره شکل میگیره و همزادپنداری داره شروع میشه بیننده خاص کم کم نوچ نوچ رو زبونش میوفته و سر تکون میده و با فیلم ارتباط برقرار میکنه آوار اتفاقات تو نیمه دوم با هیجان خاصی دنبال میشه که در فیلمهای دیگه نیازبه کلی بازیگر هست تا این اتفاق بیوفته ولی اینجا 4 نفر غوقا میکنن و بازی استادانه خودشون رو دارن به رخ بیننده میکشن و بیننده از بازی بازیگرا لذت میبره. نقشهای هر 4 نفر در فیلمهای پیشین تکرار نشدن یا کمتر دیده شدن. در نیمه دوم بیننده کاملاً غرق فیلم شده و داره با یکی از شخصیت‌ها و یا دوتا همراه میشه و خودش رو جای اون میزاره. در پارت سوم حقایق آزاردهنده میشن وارد یک درام هولناک شدیم درامی که انقد کوبندس که بیننده دیگه دوست نداره ادامه بده یا دوست داره حداقل اتفاق خوبی بیوفته ولی همینجوری درام تر میشه تاجایی که دیالوگها کاملاً بر پس زمینه ببیننده اثر میزارن و حمله سنگین کلمات ببینده رو کاملاً درون فیلم میبره و در آخر حقایق باز هم آزاردهندس حقیقت تلخه ولی میتونه تورو به خودت بیاره. جابه جایی شخصیت های به قول شماها درون کلیشه‌ای، حاکی از زندگی این روزهای خیلی هاست. کسایی که برای پول دست به تغییر روحیه میدن و عشق‌هاشون رو به پول میفروشن. صابر ابر نمادی از این نسله هر چند این نوع شخصیت رو البته باز به طور دیگری مثلا تو ازدواج صورتی (با بازی بهرام رادان) دیده بودیم ولی واقعا متفاوت و به روز تر شده بود. 
 پایان فیلم قابل پیشبینی بود ولی باز هم قشنگ تموم شد و موسیقی پایانی فیلم شما رو به خودتون میاره وقت بلند شدن از صندلیه. میایی بیرون تو خیابون قدم میزنی و با خودت میگی باید از چند نفر حلالیت بطلبم. فیلم هدف خودش رو انجام داده. خوب باشید قبل ازاینکه دیر شه.

گاهی باید دل داشته باشی تو یه پارتی که داری خوش میگذرونی به خودت بیایی و به عزیزترین کست فک کنی که چی در موردت فک میکنه. گاهی برای فرار کرد از زندگی بیرون و به خونه پناه برد. گاهی باید با یه تکنوازی ساده به سخت ترین لحظه خندید و رقصید. گاهی باید ناگهان با یه تبسم غمگین حقیقت رو گفت که چجوری بدون دروغ زندگی کنیم. گاهی باید از خواب بیدار بشیم خوابی که قشنگه ولی انتهای جالبی نداره. گاهی باید از زندگی که به ظاهر میگی راضیم دور شدی و واقعیت رو بگی که چقدر ناراضی و شیرجه بزنی تو یه استخر. گاهی باید با صدای بلند پشت سر یکی دیگه حقیقت رو بگی تا اینطوری حقیقت رو بشنوه. گاهی باید انتخاب کرد انتخابی که به سودت نیست و همه چی رو میبازی ولی انسانیت رو میبری. گاهی باید وقتی همه چیز رو از دست دادی تو یه صب دوباره دنبالش بدوی حالا چه مثل صابر ابر دنبال همون زندگی دروغیت یا مثل اصلانی دنبال زندگی واقعیت.

این فیلم باعث تغییر بسیار بزرگی تو زندگی من شد ممنون از آقای جیرانی و فیلمنامه که باعث شد زندگیم رو قبل از اینکه دیر بشه دوباره بدست بیارم هرچند خیلی چیزها رو از دست دادم ولی اون چیزهایی که از دست دادم همه فکاهی بودن و الان تو واقعیتم.
نوشته حبیب