Fear changes everything” ."
ترس همه چیز را تغییر می دهد .
عوامل فیلم
کارگردان: frank darabont
نویسنده: (frank darabont, stephen king (novel
بازیگران: Thomas Jane, Marcia Gay Harden, Laurie Holden
محصول 2007 هالیوود
نقد فیلم
در شهر طوفانی به پا شده و همه چیز را به هم ریخته است.سیستم برق با اختلال کار می کند، درختانِ شکسته، وسط خیابان ها افتاده اند.در همین حین عده ای از اهالی شهر در فروشگاه مرکزی زندانی شده اند و حشراتی غول پیکر به انتظار کشتن آن ها نشسته اند.این داستان چند خطیِ بسیاری از فیلم های ژانر هراس یا علمی تخیلیِ دو دهه ی اخیر هالیوود است . اگر کمی فیلم باز باشید احتمالا تا پایان فیلم را حدس زده اید.اما خوشبختانه اشتباه می کنید چون کارگردان این فیلم فرانک دارابونتی است که استاد تغییر دادن پیش فرض های ماست. برای آن دسته از خوانندگانی که آشنایی زیادی با دارابونت ندارند ذکر چند اثر از او کفایت می کند؛ رستگاری از شائو شنگ ، مسیر سبز و مجستیک.
دارابونت کارگردان کم کاری در سینماست و در مجموع 5 فیلم سینمایی در کارنامه خود دارد . در چند سال اخیر بیشتر به ایده پردازی برای سریال هایی پرداخته است که breaking bad نمونه ای از آن هاست.کلیدی ترین واژه ای که می توان در آثار سینمایی او یافت "امید" است و "امید" .این معنا در رستگاری از شائو شنگ بیش از سایر آثارش خود نمایی کرده است .این کلید واژه در مسیر سبز هم به وضوح قابل رویت است. سکانسی که مک مورفی در حال جان دادن است را به یاد بیاورید! . بیننده آن قدر معصومیت او را دیده و دیالوگ هایش لذت برده و آن قدر فضای پر التهاب خارج بند و در مقابلش فضای پر احساس سکانس های حضور مک مورفی را در فیلم مشاهده کرده که مطمئن می شود مک مورفی قرار است از این زندان کثیف به بهشتی برود که در آن دیگر از عذاب کشیدن هایش خبری نیست.
ردپای نگرش دارابونت این بار به گونه ای دیگر خود نمایی می کند.این بار دارابونت خطر نا امید شدن در لحظه ی آخر را به بیننده گوشزد می کند. دارابونت با دقت وسواس گونه اش این موقعیت نمایشی را جوری ارائه می کند که ذهن بیننده را تا مدت ها درگیر می کند و هر بار که صحنه های پایان بندی را با خود مرور می کند از این که دیوید فقط چند لحظه بیشتر امید را در دلش زنده نگه نداشته آه می کشد و با خود می گوید ای کاش می شد از پشت قاب تلویزیون یا پرده سینما دیوید را از تصمیم پایانی اش منصرف کرد.این آه و حسرت زمانی بیشتر می شود که دیوید در سکانس پایانی ، زنی را که به امید نجات دو فرزندش از فروشگاه خارج شده بود مشاهده می کند. او از مه جان سالم به در برده است و فرزانش هم در کنار او قرار دارند.
انگار کارگردان تمام فیلم را برای سکانس نهایی آن ساخته است.دیوید و همراهانش زمانی که از همه جا نا امید می شوند ، تصمیم عجیبی می گیرند.آن ها پنج نفر هستند و فقط چهار گلوله در اختیار دارند.به احترام بینندگانی که اثر را ندیده اند از ادامه ی توضیح درباره ی پایان بندی فیلم اجتناب می کنم.
به فیلم باز گردیم . ابتدا مردمی که در فروشگاه زندانی شده اند حضور مه و حشرات غول پیکر به شهر را باور نمی کنند.تلاش دیوید برای متقاعد کردن آن ها بی فایده است.این اصرار و انکار ما را یاد برخورد قوم یهود با حضرت موسی (ع) می اندازد که تا چیزی را به چشم خود نمی دیدند به آن اعتقاد پیدا نمی کردند.زندانیان فروشگاه هم تا اولین قربانی را با چشم خود ندیدند ، حرف دیوید را نپذیرفتند.
در میان مردم فروشگاه زنی یهودی به نام کارمودی قرار دارد که به طور افراطی معتقد به جبر است.کارمودی شروع به وعظ مردم می کند و مدام در گوش مردم زمزمه می کند که این عذاب الهی است و یا باید همه قربانی آن شویم و یا افرادی را به عنوان قربانی به کام مرگ بفرستیم تا خشم خدا فرو بنشیند. مردم در چنین شرایطی به دنبال کسی می روند که حد اقل اطلاعاتی از شرایط موجود به آن ها بدهد.به همین دلیل هم کارمودی که در ابتدای فیلم منفورترین چهره از دید سایرین است در ادامه می تواند مردم را دور خود جمع کند.به قول دیالوگی از فیلم " مردم به دنبال کسی می روند که راه حلی ارائه کند".
در نقطه مقابل این گروه همسایه سیاه پوست دیوید قرار دارد که همه چیز را طبیعی می داند و معتقد است این اتفاقات نتیجه طبیعی فعالیت های ارتش است .او با روحیه عمل گرای امریکایی خود گروهی را در اطرافش جمع می کند و تصمیم به خارج شدن از فروشگاه می گیرد.دیوید بین این دو گروه گیر افتاده است و سعی دارد از متشنج شدن جو فروشگاه جلوگیری کند.کم کم خط کشی های بین سه گروه بیشتر می شود و اختلاف آن ها به جایی می رسد که در این وضعیت بحرانی روی هم اسلحه می کشند.این جاست که بیننده متوجه جمله ی روی پوستر فیلم می شود.ترس از هیولای بیرونی فراموش می شود و هیولای درونی مردم ، آن ها را به جان هم می اندازد.ترس از موجودات فرا زمینی از بین می رود و ترس از روابط انسانی جای آن را می گیرد. بیننده کمتر به مه فکر می کند و بیشتر نگران آدم کشی زندانیان داخل فروشگاه است. و این چیزیست که باید از آن هراس داشت .
از دید نگارنده دارابونت در فروشگاه نمونه ای کوچک را از فضای سیاسی دنیا به نمایش می گذارد.دنیایی که افراطیون حداقلی – کارمودی - قدرت را در دست می گیرند و با تصمیمات متعصبانه و کورکورانه شان عده ای را به کام مرگ می فرستد.آن ها دیگران را قربانی نجات خود می کنند.کارمودی نظر خود را نظر تمام زندانیان در فروشگاه جلوه می دهد و به جای تمام آن ها تصمیم می گیرد .افرادی مانند دیوید هم که که قصد دارند شرایط را بهبود ببخشند در موجی ایجاد شده تخریب و مغضوب جمع می گردند و در همین زندان فروشگاه ، زندانی می شوند .در این دنیای کوچک خود مردم هستند که شرایط را برای خود وخیم تر می کنند. مردم به جای فکر نجات خود به دنبال مقصری می گردند که در جمع آن ها نیست و راه حلی را می جویند که هر لحظه در حال دور شدن از آن هستند.این شرایط در دنیای واقعی امروز ما هم وجود دارد.آن هایی به دنبال خاموش کردن شعله ی جنگند که خود آتش افروزان آن هستند و آن هایی مظلوم نشان داده می شوند که سرچشمه ی ظلمند .
برایم جای تعجب داشت که اثری به خوبی مه در بایکوت رسانه ای قرار گرفته است.امتیاز این فیلم در سایت IMDB 7.2 است که به نظر می رسد پایین ترین نمره ای ست که می توان به فیلم داد.این بایکوت خبری می تواند به خاطر انتقاد های فیلم از سیاست های نظامی امریکا و منفور نشان دادن شخصیت یهودیان باشد. به دلیل تاویل پذیر بودن این مباحث با اشاره ای ضمنی از کنار آن می گذریم اما معتقدیم وجود چنین مدیریتی برای بالا بردن و پایین کشیدن فیلم ها و اعمال نفوذ های غرض ورزانه غیر قابل انکار است.
فضاسازی بی نظیر ، تصویر برداری متناسب با محتوا ، تدوین عالی ، موسیقی کاملا در اختیار فیلم و ... همه در بهترین سطح ممکن پرداخت شده اند. تنها بخشی از فرم که به خوبی سایر اجزا کار نمی کند جلوه های ویژه است.دارابونت تا آن جا که توانسته موجودات فرا زمینی را در هاله ای از مه و تاریکی نشان داده است که هم دیدنشان برای بیننده عادی نشود و هم اشکال جلوه های ویژه کمتر به چشم آید .با این حال در صحنه هایی که این موجودات حضور پر رنگ تری دارند کیفیت متوسط کار مشخص می گردد .
از قدرت کارگردانی هم که هر چه بگوییم کم است. از بازی گرفتن های عالی بازیگران گرفته تا میزانسن های استادانه.از ویژگی های کارگردانی دارابونت شخصیت دادن به محیط است.در این فیلم خود ِ مه به عنوان یک شخصیت که عامل خلق درام است نشان داده می شود . هیچ چیزی در فیلم نمایش داده نمی شود مگر این که در جای دیگری به کار فیلم ساز می آید.گلوله های شلیک شده ، سربازان کمپ،ابزار آلات داخل فروشگاه و.. .
مه اثری در ژانر هراس است که به جای ترساندن بیننده از جن و پری و یا موجودات عجیب و غریب ، او را از دیوی که ممکن است در شرایط سخت به آن تبدیل شود می ترساند و به او گوشزد می کند نا امید شدن از زندگی و یا پیروی کورکورانه از صاحبان قدرت ممکن است چه فرجام نا مطلوبی را برای جوامع انسانی رقم بزند.این نوع از ترس ، انذار کننده و ارزشمند است و می تواند عاملی برای حرکت به سوی خود سازی ما باشد .این ایده آل ترین چیزی است که از ژانر هراس و به طور کلی از سینما انتظار می رود.هر چند فیلم مه تمام و کمال در این جایگاه قرار ندارد اما تلاشی است که ما به دلیل نداشتن سینمایی منطبق بر باورهایمان مجبوریم به آن استناد کنیم تا به این بهانه بتوانیم چند جمله ای در مورد آن بنویسیم.
این نقد در سایت فیلموویز هم منتشر شده است.